حضرت سالار بهر مرغ گرفتار


از ره اکرام آب و دانه فرستاد

آب حیات اندرون کوزهٔ مینا


تا دهدم عمر جاودانه ، فرستاد

هفت عددکوزهٔ نبات کرم کرد


سه خم شیرین می مغانه فرستاد

از سر انصاف ، تلک عشرکامل


تا نزنم در نقیصه چانه ، فرستاد

یاشد رمزی گر امتنان رهی را


خربزه بخشید و هندوانه فرستاد

دانست این بنده تشنهٔ سخن اوست


کاهلی طبع را بهانه فرستاد

خشک لبم یافت ، زان قبل شکر تر


در عوض شکرین ترانه فرستاد

شکر کنم زو که این همه شکر تر


در خم سربسته بی نشانه فرستاد

یا بدل شعر تازه نزلی موزون


شهد و شکر کرده در میانه فرستاد

بختش خواهم بلند و هیچ نبینم


کاو بفرستاد هدیه یا نفرستاد